ادله ضرورت وجود امام زمان
یکی از عقاید مهم شیعیان این است که وجود امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، ضرورت دارد. یعنی نمیشود که در زمان ما، امام زمان وجود نداشته باشد.
مقالات مرتبط:
در منابع معتبر، روایات زیادی دلالت دارند که امامت همیشه استمرار دارد؛ هیچ موقع زمین خالی از امام نیست. به طور اجمالی این روایات به هشت دسته کلی تقسیم میشوند که آنها را به صورت خلاصه ذکر میکنیم.
تعداد روایاتی که بر این مطلب دلالت می کنند، بالغ بر 71 روایت می باشد. در این مقاله برای رعایت اختصار در هر بخش به یک روایت اشاره می کنیم و بقیه آنها را در پاورقی ذکر می کنیم.
روایات متعددی دلالت بر این دارند که زمین هیچگاه از پیشوایی که مردم را هدایت کند خالی نمیشود. مانند این روایت:
عَن أبي جَعفَرٍ عليه السلام، في قَولِ اللَّهِ عز و جل: إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ، فَقالَ: رَسولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله المُنذِرُ، ولِكُلِّ زَمانٍ مِنّا هادٍ يَهديهِم إلى ما جاءَ بِهِ نَبِيُّ اللَّهِ صلى الله عليه و آله، ثُمَّ الهُداةُ مِن بَعدِهِ، عَلِيٌّ ثُمَّ الأَوصِياءُ، واحِدٌ بَعدَ واحِدٍ.[1]
به نقل از بريد عجلى-: امام باقر عليه السلام در باره سخن خداى عز و جل: تو، تنها بيمدهندهاى و هر قومى هدايتگرى دارد» فرمود: «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بيمدهنده است و در هر زمانى هدايتگرى از ما هست كه امّت را به آنچه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آورده، راهنمايىمىكند. هدايتگران پس از او (پيامبر صلى الله عليه و آله)، على عليه السلام و اوصيا يكى از پى ديگرى هستند.
منابع روایات دیگر این عنوان در پاورقی ذکر شدند.[2]
روایاتی از اهل بیت علیهم السلام نقل شده است که زمین از حجت خالی نمیشود. مانند روایت: عَن زِيادٍ العَطّارِ، قالَ: سَمِعتُ أبا عَبدِ اللَّهِ عليه السلام يَقولُ: إنَّ الأَرضَ لا تَكونُ إلّاوفيها حُجَّةٌ، إنَّهُ لا يُصلِحُ النّاسَ إلّاذلِكَ، ولا يُصلِحُ الأَرضَ إلّاذلِكَ.[3]
به نقل از زياد عطّار-: گفت شنيدم كه امام صادق عليه السلام فرمود: زمين تداوم ندارد، مگر اين كه هميشه حجّت خدا هست. اصلاح مردم جز با آن نيست و زمين را جز آن، اصلاح نمىكند.
منابع روایات دیگر این عنوان در پاورقی ذکر شدند.[4]
برخی از روایات دال بر این هستند که حجت خداوند که در هر زمانی وجود دارد، همیشه به صورت آشکار نیست بلکه گاهی اوقات ممکن است که حجت الهی پنهان باشد. مانند روایت امام سجاد علیه السلام: لَم تَخلُ الأَرضُ مُنذُ خَلَقَ اللّهُ آدَمَ مِن حُجَّةٍ للَّهِ فيها، ظاهِرٍ مَشهورٍ أو غائِبٍ مَستورٍ، ولا تَخلو إلى أن تَقومَ السّاعَةُ مِن حُجَّةِ اللّهِ فيها، ولَولا ذلِكَ لَم يُعبَدِ اللّهُ.[5]
از آن گاه كه خداوند، آدم عليه السلام را آفريد، زمين هرگز از حجّت خدا تهى نبوده است،- خواه آشكار و بهنام، خواه پنهان و در پرده-، و تا قيام قيامت نيز از حجّت خدا تهى نخواهد بود و اگر نه چنين بود، خدا عبادت نمىشد.
منابع روایات دیگر این عنوان در پاورقی ذکر شدند.[6]
روایات دال بر اینکه بعد از شهادت یک امام، امامی دیگر جای او را میگیرد فروان هستند. مانند روایت امام باقر علیه السلام: إنَّما نَحنُ كَنُجومِ السَّماءِ، كُلَّما غابَ نَجمٌ طَلَعَ نَجمٌ، حَتّى إذا أشَرتُم بِأَصابِعِكُم، ومِلتُم بِأَعناقِكُم، غَيَّبَ اللَّهُ عَنكُم نَجمَكُم، فَاستَوَت بَنو عَبدِ المُطَّلِبِ، فَلَم يُعرَف أيٌّ مِن أيٍّ، فَإِذا طَلَعَ نَجمُكُم فَاحمَدوا رَبَّكُم.[7]
ما مانند ستارگان آسمانيم. هر گاه ستارهاى ناپديد شود، ستارهاى ديگر پديدار مىگردد. همين كه با انگشتتان به او اشاره كرديد و به سوى او سر چرخانديد، خداوند، ستارهتان را از شما غايب مىكند. فرزندان عبد المطّلب در اين ميان يكساناند [و احتمال امامت همه هست] و از يكديگر شناخته نمىشوند و چون ستارهتان پديدار شد، خدايتان را سپاس بگزاريد.
منابع روایات دیگر این عنوان در پاورقی ذکر شدند.[8]
امام جعفر صادق علیه السلام از پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم نقل میکنند: إنَّ في كُلِّ خَلَفٍ مِن امَّتي عَدلًا مِن أهلِ بَيتي، يَنفي عَن هذَا الدّينِ تَحريفَ الغالينَ، وَانتِحالَ المُبطِلينَ، وتَأويلَ الجاهِلينَ. وإنَّ أئِمَّتَكُم قادَتُكُم إلَى اللَّهِ عز و جل، فَانظُروا بِمَن تَقتَدونَ في دينِكُم وصَلاتِكُم. [9]
در هر نسلى از امّت من، دادگرى از اهلبيتم حضور دارد كه تحريف زيادهروان، نسبت نارواى باطلگرايان و تأويل جاهلان را از اين دين، دور مىكند. امامان شما، همان راهبران شما به سوى خداوند عز و جل هستند. پس بنگريد كه در دين و نماز خود، به چه كسانى اقتدا مىكنيد.
منابع روایات دیگر این عنوان در پاورقی ذکر شدند.[10]
در روایتی از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم آمده است: الائمة بعدی اثنا عشر، اولهم انت یا علی و آخرهم القائم الذی یفتح الله عزوجل علی یدیه مشارق الارض و مغاربها.[11] پیامبر فرموده اند که بعد از من، دوازده امام خواهد بود که اول آنها تو هستی ای علی وآخر آنها قائمی است که خداوند به وسیله آن، شرق وغرب زمین را فتح میکند. وهمچنین از ایشان روایت شده: یکون بعدی اثناعشر خلیفة کلهم من قریش[12]. بعد از من 12 خلیفه خواهد بود که همه آنها از قریش هستند.
سیاق احادیث مذکور، نشان می دهد که میان تولد خلفای دوازده گانه، هیچ تراخی و فاصله ای نیست؛ چراکه قیام دین، به حضور و وجود خلفاء دوازده گانه منوط شده است و اگر زمانی فرا رسد که خلیفه ای نباشد، قیامت فرا خواهد رسید.
از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده: يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّی تَارِکٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ أَمَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا: كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَيْتِی فَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض.[13]
دلالت حدیث بر ضرورت وجود امام زمان
1) پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اعلام کرده است که انسان، پیوسته نیازمند قرآن و عترت است؛ چون همواره، خطر گمراهی او را تهدید می کند.
2) این دو پناهگاه، قرآن و امامان اهل بیت علیهم السلام هستند.
3) قرآن، کلام خدا است و هیچ کذب و خطایی در آن نیست؛ پس امامان -که عدل و هم سنگ و ثقل آن هستند- نیز باید معصوم و الهی باشند تا در هیچ موردی از قرآن جدا نشوند
4) تسمک به یکی از آن دو، کفایت نمی کند؛ بلکه آن ها، با هم و در کنار هم، مایة نجات اند.
5) همان طور که قرآن، پیوسته در دسترس مردمان است، امام نیز باید همواره موجود باشد.
امام صادق علیه السلام از پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم روایت کرده اند: مَنْ ماتَ وَ لَمْ یعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیة[14].هرکس بدون اینکه امام زمان خود را بشناسد، از دنیا برود، به مرگ جاهلیت مرده است.
این، یک دستور عمومی و همیشگی برای همه مسلمانان و بلکه، همه انسان ها است و چنین دستوری، اقتضاء می کند که در هر زمان، یک امام موجود باشد؛ وگرنه حکم و تکلیف، بدون موضوع خواهد بود. پس، از آن جا که مسلمانان و مردمان عصر حاضر نیز، مخاطب این تکلیف هستند، حتماً امامی موجود است.
نتیجه گیری
از نگاه قرآن و احاديث صحيحى كه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و اهل بيت او به ما رسيده است، بهرهمند ساختن انسان در همه اعصار از راهنما، سنّت خداوند متعال است و زمين، هيچ گاه از راهنمايى كه بتواند راه درست زندگى را به مردم نشان دهد، خالى نبوده و نخواهد بود. راهنمايان الهى پس از پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله تا دامنه قيامت، اهل بيت آن بزرگوارند. راهنماى الهى در برخى از مقاطع تاريخ، بنا بر مصالحى ممكن است از ديدِ مردم غايب گردد. در اين صورت، هر چند جامعه از بخشى از منافع وجود امام، محروم است، ليكن از بركات تكوينىِ وى، تا هنگام ظهور برخوردار خواهد بود.
[1] کافی، ج1 ، ص191
[2] . الكافى: ج 1 ص 191، كمال الدين: ص 667، الكافى: ج 1 ص 191 ح 1 (با سند معتبر)، الغيبة، نعمانى: ص 110 ح 39، بصائر الدرجات: ص 30، الكافى: ج 1 ص 191 ح 1 (با سند معتبر)، الغيبة، نعمانى: ص 110 ح 39، بصائر الدرجات: ص 30، كمال الدين: ص 667، الكافى: ج 1 ص 192، فسير العيّاشى: ج 2 ص 204، تفسير القمّى: ج 2 ص 209، الكافى: ج 1 ص 249، بصائر الدرجات: ص 515، الكافى: ج 1 ص 415، كمال الدين: ص 232 ح 37، وص 231 ح 32، المحاسن: ج 1 ص 367، كمال الدين: ص 232 ح 37، وص 231 ح 32، المحاسن: ج 1 ص 367، كمال الدين: ص 223، الكافى: ج 1 ص 178، الكافى: ج 1 ص 178 ح 6، كمال الدين: ص 229 ح 26 و ص 234 ح 43 (همۀ اين منابع با سند معتبر)، بصائر الدرجات: ص 485، الكافى: ج 1 ص 178 ح 6، كمال الدين: ص 229 ح 26 و ص 234 ح 43 (همۀ اين منابع با سند معتبر)، بصائر الدرجات: ص 485، الكافى: ج 1 ص 178 ح 2 (با سند موثّق)، علل الشرائع: ص 200 ح 29 وص 199 ح 23 (هر دو منبع با سند معتبر)، كمال الدين: ص 221، كمال الدين: ص 232، كمال الدين: ص 232، الكافى: ج 1 ص 180 ح 5، الغيبة، نعمانى: ص 140 ح 5، بصائر الدرجات: ص 487، الكافى: ج 1 ص 179 ح 2 و 1 و ص 180 ح 4، كمال الدين: ص 203، الكافى: ج 1 ص 179 ح 2 و 1 و ص 180 ح 4، كمال الدين: ص 203، المحاسن: ج 1 ص 365 ح 791، بصائر الدرجات: ص 485، المحاسن: ج 1 ص 365 ح 791، بصائر الدرجات: ص 485، علل الشرائع: ص 195 ح 1، المحاسن: ج 1 ص 367، الكافى: ج 1 ص 222 ح 2 (با سند حسن مثل صحيح)، كمال الدّين: ص 223 ح 14، المحاسن: ج 1 ص 366 ح 796، بصائر الدرجات: ص 116، كمال الدين: ص 223 ح 16 (با سند معتبر)، المحاسن: ج 1 ص 366، كمال الدين: ص 224 ح 18 (با سند صحيح)، بصائر الدرجات: ص 327، كمال الدين: ص 223 ح 15، المحاسن: ج 1 ص 366 ح 794، بصائر الدرجات: ص 485، علل الشرائع: ص 199 ح 24 (با سند صحيح) وص 200 ح 30، بصائر الدرجات: ص 486، الكافى: ج 1 ص 178 ح 5 (با سند صحيح)، كمال الدين: ص 203 ح 12 (با سه سند صحيح)، الغيبة، نعمانى: ص 138، علل الشرائع: ص 199، علل الشرائع: ص 201، علل الشرائع: ص 196 ح 7 (با سند معتبر)، الإمامة و التبصرة: ص 162 ح 16، الكافى: ج 8 ص 285، مختصر بصائر الدرجات: ص 113، كمال الدين: ص 222 ح 12 (با سند معتبر)، علل الشرائع: ص 201، الغيبة، نعمانى: ص 54، علل الشرائع: ص 195
[3] المحاسن، ج1، ص366 / بصائر الدرجات، ص485
[4] . الكافى: ج 1 ص 177، الكافى: ج 1 ص 178 ح 7، الغيبة، نعمانى: ص 137، كمال الدين: ص 222، كمال الدين: ص 319 ح 2، الاحتجاج: ج 2 ص 152، بصائر الدرجات: ص 486، كمال الدين: ص 221 ح 4 (با سند موثّق)، بصائر الدرجات: ص 487، المحاسن: ج 1 ص 366، الكافى: ج 1 ص 178 ح 3، كمال الدين: ص 229 ح 24، المحاسن: ج 1 ص 368 ح 802، بصائر الدرجات: ص 484، كمال الدين: ص 384، كمال الدين: ص 409، الكافى: ج 1 ص 179
[5] کمال الدین، ص207 / الاحتجاج، ج2، ص151
[6] . كمال الدين: ص 262، الغيبة، نعمانى: ص 241، نهج البلاغة: حكمت 147، الأمالى، مفيد: ص 250 ح 3، الخصال: ص 187 ح 257، كمال الدين: ص 291 نهج البلاغة: حكمت 147، الأمالى، مفيد: ص 250 ح 3، الخصال: ص 187 ح 257، كمال الدين: ص 291
[7] الکافی، ج1، ص338
[8] . كمال الدين: ص 281، الغيبة، نعمانى: ص 155، الكافى: ج 1 ص 338، كمال الدين: ص 241 ح 65، الأمالى، صدوق: ص 341، الغيبة، نعمانى: ص 82 ح 12، كتاب سليم بن قيس: ج 2 ص 684، نهج البلاغة: خطبۀ 100، كمال الدين: ص 205، الاُصول الستّة عشر (أصل أبى سعيد عبّاد العُصفرى): ص 16، علل الشرائع: ص 123، فضائل الصحابة، ابن حنبل: ج 2 ص 671 ح 1145، كمال الدين: ص 205 ح 19، العمدة: ص 308 ح 510، الطرائف: ص 131 ح 205، الأمالى، طوسى: ص 379 ح 812 (به نقل از جابر و ابن عبّاس وابو موسى اشعرى)، بحار الأنوار: ج 27 ص 309 ح 6، المستدرك على الصحيحين: ج 2 ص 486 ح 3676 وج 3 ص 517 ح 5926، كنز العمّال: ج 12 ص 102 ح 34190.
[9] کمال الدین، ص221 / بحار الانوار، ج23، ص30
[10] . كمال الدين: ص 221، قرب الإسناد: ص 77، الكافى: ج 1 ص 32 ح 2، بصائر الدرجات: ص 10 ح 1، الاختصاص: ص 4، كمال الدين: ص 223،
[11] کمال الدین، ج1 ، ص282
[12] مسند احمد حنبل، ج5، ص92
[13] بصائر الدرجات، ص413.
[14] کمال الدین، ج2 ، ص409.