یکی از مهمترین احادیثی که بر امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دلالت ارد، حدیث لوح است. این حدیث از مهمترین احادیث در بحث امامت است.
مقالات مرتبط:
نصوص پیامبر (صلی الله علیه و آله)
نصوص اهل بیت (علیهم السلام)
حدیث لوح اشاره به لوحی است به عنوان هدیهای آسمانی به مناسبت تولد امام حسین (ع) به پیامبر اکرم (ص) اعطا شد. سپس پیامبر (ص) این لوح را به دختر گرامیشان حضرت فاطمه (س) هدیه داد تا دل ایشان شاد شود. در این لوح، علاوه بر نام مبارک ائمه، به برخی از فضایل و ویژگیهای آنان نیز اشاره شده بود.
اهمیت حدیث لوح:
اثبات امامت: این حدیث یکی از مهمترین دلایل اثبات امامت اهل بیت (ع) است و به شیعیان اطمینان میدهد که امامت یک مسئله الهی و از پیش تعیین شده است.
معرفی ائمه: با توجه به این حدیث، شیعیان به اسامی و برخی از ویژگیهای ائمه دوازدهگانه آشنایی پیدا میکنند.
مجموعه گزارشهای مرتبط با حدیث لوح در کتب کهن و مشهور حدیث سیعی همانند: الکافی کتاب من لا يحضره الفقيه عيون أخبار الرضا " الخصال . الإرشاد مفيد الغبية طوسی و .... آمده است. افزون بر این در بسیاری از کتابهایی که در موضوع امامت تألیف شده اند نیز این گزارش به چشم می آید. فراوانی کتب کهن و معتبر شیعه در گزارش لوح همراه با تعدد طرق و اسناد این گزارش گونه ای شهرت روایی پدید می آورد که سبب پدید آمدن وثوق نوعی نسبت به اعتبار آن خواهد شد.[1]
در منابع روایی ما، 5 روایت وجود دارد که در آن به حدیث لوح اشاره شده است. که کامل ترین آنها روایت کتاب شریف کافی است. ما در اینجا به ذکر این 5 روایت ونقل قضیه حدیث لوح میپردازیم زیرا در این حدیث، به امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف تصریح شده وبرخی از صفات ایشان از جانب خداوند متعال بیان شده است.
عبدالرحمن بن سالم نقل میکند: ابو بصير، از امام صادق عليه السلام نقل كرد كه: پدرم (امام باقر عليه السلام) به جابر بن عبد اللَّه انصارى فرمود: «با تو كارى دارم. چه وقت برايت ميسّر است كه تو را تنها ببينم و از تو سؤالى بكنم؟« جابر گفت: هر وقت كه شما دوست داشته باشى.
پس يك روز با او خلوت كرد و فرمود: «اى جابر! در باره لوحى كه آن را در دست مادرم فاطمه عليها السلام دخت پيامبر خدا ديدهاى و در باره نوشته آن لوح كه مادرم تو را از آن آگاه ساخت، برايم بگو.»
جابر گفت: خدا را گواه مىگيرم كه من در زمان زنده بودن پيامبر خدا، خدمت مادرت فاطمه عليها السلام رسيدم و تولّد حسين را به او تبريك گفتم. در دستش لوح سبزى ديدم كه گويا از زمرّد بود. در آن لوح، نوشتهاى سفيد به سان رنگ آفتاب ديدم. به ايشان گفتم: پدر و مادرم به فدايت، اى دختر پيامبر خدا! اين لوح چيست؟ فرمود: اين، لوحى است كه خداوند، آن را به پيامبرش صلى الله عليه و آله اهدا فرمود و در آن، نام پدرم و نام شوهرم و نام دو پسرم وَ اسْمُ الْأَوْصِیَاءِ مِنْ وُلْدِی و نام اوصيا از ميان فرزندان من، نوشته است. پدرم اين لوح را براى بشارتم، به من داد».
جابر گفت: مادرت فاطمه عليها السلام آن را به من داد و من خواندمش و از روى آن، نسخهبردارى كردم. پدرم به او فرمود: «اى جابر! آن را به من نشان مىدهى؟». گفت: آرى. پدرم همراه جابر، به منزلش رفت. جابر، نوشتهاى از پوست بيرون آورد. پدرم فرمود: اى جابر! تو نوشتهات را بنگر تا من [از حفظ] برايت بخوانم. جابر در نسخه خود نگريست و پدرم آن را خواند، به طورى كه حتّى يك حرف نيز با آن، اختلاف نداشت.
جابر گفت: خدا را گواه مىگيرم كه در لوح، اين گونه نوشته ديدم:«به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. اين، نوشتهاى است از جانب خداوند عزيز حكيم، براى محمّد، پيامبر او و نور و سفير و واسطه و راهنماى او كه روح الأمين آن را از سوى پروردگار جهانيان، فرود آورْد.
اى محمّد! نامهاى مرا (امامان بعد از تو) به بزرگى ياد كن و نعمتهايم را سپاس بگزار و نعمتهاى مرا انكار مكن. همانا من خدايى كه معبودى جز من نيست، در هم شكننده زورگويان و يارى دهنده ستمديدگان و دهنده جزا. همانا من آن خدايى كه معبودى جز من نيست. پس هر كه به غير فضل من [و به عمل خودش] اميد ببندد يا از غير عدل من بترسد، او را چنان عذابى مىكنم كه هيچ كس از جهانيان را چنان عذاب نكنم. پس تنها مرا بندگى كن و تنها بر من توكّل نما.
من هيچ پيامبرى نفرستادم، مگر آن كه چون روزگارش به سر آمد و عمرش سپرى شد، براى او وصىاى قرار دادم. من تو را بر ديگر پيامبران برترى دادم و وصىّ تو را بر ديگر اوصيا، و دو شيرْبچّهات و دو نوهات، حسن و حسين، را به تو عطا كردم.
حسن را پس از سپرى شدن عمر پدرش، کانون علم خويش قرار دادم و حسين را خزانهدار وحى خويش ساختم و او را به شهادت، مفتخر ساختم و سرانجامش را سعادت قرار دادم. او برترينِ شهيدان است و مقامش از همه شهدا عالىتر است. كلمه تامّه خويش را همراه او، و حجّت رسايم را نزد وى قرار دادم. به سبب [دوستى يا دشمنى با] عترت او، پاداش و كيفر مىدهم.
نخستین آنان (عترت وامامان بعد از امام حسین) على، سَرور عبادتْ پيشگان و زيور اولياى گذشته من است، و [سپس] فرزند او محمّد كه شبيه نياکان پسنديدهاش و شكافنده دانش من و كانون حكمت من است. و [ديگر] جعفر كه به زودى، آنان كه در باره او شك كنند، هلاك خواهند شد و هر كه او را رد كند، مرا رد كرده است. سخن من، محقّق گرديده كه مقام جعفر را گرامى بدارم، و او را در باره شيعيان و ياران و دوستانش شادمان گردانم.
بعد از او، موسى است كه در بارهاش فتنهاى كور و سختْ تاريك، رخ خواهد داد؛ زيرا رشته حكم من (امامت) گسيخته نمىشود و حجّتم پنهان نمىمانَد و اولياى من، با جامى سرشار، سيراب مىشوند. هر كس يكى از آنان را انكار كند، در حقيقت، نعمت مرا انكار كرده است، و هر كس يك آيه از كتاب مرا تغيير دهد، در حقيقت، بر من افترا بسته است. واى بر آنان كه پس از سپرى شدنِ عمر بندهام و حبيبم و برگزيدهام موسى [كاظم]، بر على، دوست و ياور من، افترا ببندند و انكارش كنند؛ همو كه بارهاى گرانِ نبوّت را بر دوش او مىنهم و او را با برعهده گرفتن آن بار، مىآزمايم. ديوى گردنفراز، به قتلش مىرساند و در شهرى (طوس) كه بنده صالح آن را بنا كرده است، در كنار بدترين مخلوق من، به خاك سپرده مىشود.
اراده من قطعى گرديده كه او را به وجود محمّد، پسرش و جانشين و وارث علمش، شادمان گردانم. او (محمّد بن على) كانون دانش من و جايگاه راز من و حجّت من بر خلق من است. هيچ بندهاى به او ايمان نمىآوَرَد، مگر آن كه بهشت را جايگاهش خواهم ساخت و شفاعتش را در باره هفتاد تن از خاندانش- كه همگى سزاوار آتش گشتهاند- خواهم پذيرفت. و فرجام كار فرزندش على را- كه دوست و ياور من و گواه بر خلق من و امين وحى من است- به سعادت ختم مىكنم. دعوتگر به راهم و خزانهدار دانشم، حسن، را از او به وجود مىآورم.
وَ أُکْمِلُ ذَلِکَ بِابْنِهِ م ح م د رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ عَلَیْهِ کَمَالُ مُوسَی وَ بَهَاءُ عِیسَی وَ صَبْرُ أَیُّوبَ فَیُذَلُّ أَوْلِیَائِی فِی زَمَانِهِ وَ تُتَهَادَی رُءُوسُهُمْ کَمَا تُتَهَادَی رُءُوسُ التُّرْکِ وَ الدَّیْلَمِ فَیُقْتَلُونَ وَ یُحْرَقُونَ وَ یَکُونُونَ خَائِفِینَ مَرْعُوبِینَ وَجِلِینَ تُصْبَغُ الْأَرْضُ بِدِمَائِهِمْ وَ یَفْشُو الْوَیْلُ وَ الرَّنَّةُ فِی نِسَائِهِمْ أُولَئِکَ أَوْلِیَائِی حَقّاً بِهِمْ أَدْفَعُ کُلَّ فِتْنَةٍ عَمْیَاءَ حِنْدِسٍ وَ بِهِمْ أَکْشِفُ الزَّلَازِلَ وَ أَدْفَعُ الْآصَارَ وَ الْأَغْلَالَ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ.
و اين رشته را با فرزند او، م ح م د، از سر مهر و رحمت براى جهانيان، كامل مىگردانم. او كمال موسى و نورانيت عيسى و شكيبايىِ ايّوب را دارد. در زمان [غيبتِ] او، دوستان من خوار [و بىقدرت] مىگردند و سرهاى آنان به ارمغان فرستاده مىشود، چنان كه سرهاى تركان و ديلمان به ارمغان فرستاده مىشود.
ايشان را مىكُشند و مىسوزانند، و پيوسته در ترس و وحشت و هراس به سر خواهند برد، و زمين از خون ايشان رنگين و واى و فغان، در ميان زنانشان بلند خواهد شد.
اين [نامبرده] ها، دوستانِ راستين من هستند. به واسطه آنان، هر فتنه كور و تار را دفع مىكنم و به بركت وجود آنان، زلزلهها را مىزدايم و تنگناها و بند و زنجيرها را بر مىدارم. درودها و رحمت پروردگارشان، بر ايشان باد! و ايشان همان رستگاران اند.»
ابو بصير [به عبد الرحمان بن سالم] گفت: اگر در همه عمرت جز همين حديث را نشنيده باشى، برايت بس است. پس آن را مگر از اهلش پنهان بدار.[2]
به نقل از امام باقر عليه السلام از جابر بن عبد اللَّه انصارى:« بر فاطمه عليها السلام وارد شدم. ديدم در برابرش لوحى است كه نامهاى اوصيا از فرزندان او، در آن است.
«فَعَدَدتُ اثنَي عَشَرَ، آخِرُهُمُ القائِمُ عليه السلام، ثَلاثَةٌ مِنهُم مُحَمَّدٌ وثَلاثَةٌ مِنهُم عَلِيٌّ». شمردم. دوازده نفر بودند و آخرينشان قائم عليه السلام بود. در ميان آنها، سه محمّد و سه على بود.»[3]
به نقل از امام باقر عليه السلام، از جابر بن عبد اللَّه انصارى:« بر فاطمه عليها السلام وارد شدم. لوحى در برابر او بود كه نامهاى اوصيا و امامان از فرزندان او، در آن وجود داشت.
«فَعَدَدتُ اثنَي عَشَرَ اسماً، آخِرُهُمُ القائِمُ مِن وُلدِ فاطِمَةَ، ثَلاثَةٌ مِنهُم مُحَمَّدٌ، وأَربَعَةٌ مِنهُم عَلِيٌّ.» شمردم. دوازده نفر بودند و يكىشان قائم بود و سه نفرشان محمّد و چهار نفرشان على.»[4]
به نقل از امام باقر عليه السلام، از جابر بن عبد اللَّه انصارى:« بر فاطمه عليها السلام وارد شدم. ديدم در برابرش لوحى است كه نامهاى اوصيا از فرزندان او، در آن است. فَعَدَدتُ اثنَي عَشَرَ اسماً آخِرُهُمُ القائِمُ، ثَلاثَةٌ مِنهُم مُحَمَّدٌ، وثَلاثَةٌ مِنهُم عَلِيٌّ. شمردم. دوازده نفر بودند و آخرينشان قائم عليه السلام بود. در ميان آنها، سه محمّد و سه على بود.»[5]
به نقل از امام باقر عليه السلام، از جابر بن عبد اللَّه انصاری:« بر مولايم فاطمه وارد شدم. پيش رويش لوحى بود كه درخشش چشمها را نابينا مىكرد. در آن، دوازده اسم بود: سه اسم، روى آن و سه تا درون آن، سه تا آخر آن و سه اسم در آغاز آن. شمردم، دوازده اسم بود.
گفتم: اسمهاى چه كسانى است؟ فرمود: «هذِهِ أسماءُ الأَوصِياءِ، أوَّلُهُم ابنُ عَمّي وأَحَدَ عَشَرَ مِن وُلدي، آخِرُهُمُ القائِمُ (صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيهِم أجمَعينَ) قالَ جابِرٌ، فَرَأَيتُ فيها مُحَمَّداً مُحَمَّداً مُحَمَّداً في ثَلاثَةِ مَواضِعَ، وعَلِيّاً وعَلِيّاً وعَلِيّاً وعَلِيّاً في أربَعَةِ مَواضِعَ».
اينها اسم اوصياست. نخستين آنها، پسرعمويم است و سپس يازده تن از فرزندانم هستند كه آخرين آنها قائم است درودهاى خدا بر همه ايشان باد! ميان آن اسمها، سه محمّد در سه جا ديدم و چهار على در چهار جا.»[6]
یکی از گزارشهای ابو الجارود به دوازده وصی از فرزندان فاطمه اشاره دارد. این عبارت مورد اعتراض برخی از دانشوران قرار گرفته است.[7]
آنان با توجه به نظریه زیدی بودن ابو الجارود گفته اند: ابو الجارود با تحریف یازده وصی از فرزندان فاطمه ، قصد آن داشته است که امامت زید بن علی را نیز اثبات کند.
تأمل در این سخن نادرستی آن را اثبات میکند؛ چون هیچ یک از زیدیه ، امامان دوازده گانه را همراه با زید بن علی به امامت نپذیرفته اند. آنان تنها چهار امام نخست را باور داشته و امامان متأخر را اقرار ندارند. در بررسی عبارت دوازده و صی از فرزندان فاطمه احتمالات دیگری نیز مطرح است:
چون یازده نفر از دوازده وصی پیامبر از فرزندان فاطمه الله بوده اند. این وصف تغلیبی درباره آنان آمده است.
احتمال دیگر آن است که با توجه به معلوم و یقینی بودن وصایت امام على ، جابر بن عبد الله درصدد شمارش بقیه اوصیا و نام بردن از آنها بوده و در شمارش اشتباه کرده است. بدین سبب او تصریح می کند که به نام «محمد» و به نام «علی» در این مجموعه بود. مسلم است که او امام علی را جزو این افراد نشمرده است و تنها به امام زین العابدین، امام رضا و امام هادی اشاره کرده است.
احتمال دیگر آن است که به جهت شهرت و انس شیعیان با دوازده امام و وصی در گزارشهای پسین در نقل به معنای احادیث، احد عشر» به «اثنا عشر» تبدیل شده است. این تغییر سهوی به سبب سبق ذهنی مخاطبان و شهرت اصطلاح دوازده امام است.
در گزارش ارشاد و کمال الدین اشکالات پیشین راه ندارد. شیخ مفید در کتاب ارشاد عبارت را این گونه نقل کرده است: «أسماء الأوصياء والأئمة من ولدها؛ یعنی حدیث لوح در صدد بیان اوصیای پیامبر و امامان از نسل فاطمه بوده است. در کتاب کمال الدین نیز به نقل از فاطمه آمده است: هذه أسماء الأوصياء أولهم ابن عمى وأحدَ عَشَرَ من ولدى آخرهم القائم . این اسامی اوصیا ای پیامبر است که اولین آنان عموزاده من است و سپس یازده فرزندم و آخرین آنها نیز قائم است. خلاصه سخن آن که با عنایت به نکات یاد شده و روشنی دلالت حدیث لوح بر مشخصات امامان اهل بیت ، این حدیث یکی از ادله معتبر بر امامت آنان بویژه گرام مهدی است.
این احادیث از لوحی خبر میدهند که در آن اسامی امامان بعد از پیامبر در آن نوشته شده بود واز جانب خداوند بر حضرت زهرا سلام الله علیها نازل شده بود. در روایت اول اینگونه آمده است که (هذِهِ أسماءُ الأوصِياءِ أوّلُهُم ابنُ عَمّى وأحَدَ عَشَرَ مِن وُلدى آخرُهم القائم. اين، اسامى اوصيا [ى پيامبر صلى الله عليه و آله] است كه اوّلين آنان عموزاده من است و سپس يازده فرزندم و آخرين آنها نيز قائم است.)
با عنايت به نكات ياد شده و روشنى دلالت حديث لوح بر مشخّصات امامان اهل بيت عليهم السلام، اين حديث، يكى از ادلّه معتبر بر امامت آنان بويژه امام مهدى عليه السلام است.