خراسان را به عشق مدینه وداع کرده و این مسافت طولانی را به هر نحوی بود، آمده بود. به خاطر شرایط سفرهای آن زمانه و فقر مالی مجبور شده بود این مسافت را با پای پیاده طی کند؛ فقط و فقط به عشق زیارت امام زمانش امام باقر علیه السلام! هنگامی که محضر امام رسید، کف پای خود را که از شدت زیادی راه ترک برداشته و آسیب دیده بود به امام نشان داد و به ایشان عرض کرد: به خدا سوگند، من این مسیر را فقط به خاطر عشق و علاقه ای که به شما اهل بیت دارم، طی کردم! امام در پاسخ به او با نهایت محبت و مهربانی فرمودند: تو که جای خود داری، به خدا سوگند حتی اگر سنگی به ما علاقه داشته باشد با ما محشور خواهد شد. آیا دین چیز دیگری جز محبت است؟! مگر نه این است که خداوند متعال در قرآن خطاب به پیامبر(ص) می فرماید: به مردم بگو چنانچه خدای را دوست می دارید از من پیروی کنید تا خدا شما را دوست بدارد. بحار ج ۲۷ ص ۹۵ به نقل از تفسیر عیاشی این روایت را که می خوانم به فکر فرو می روم که چرا امام باقر(ع) در پاسخ به حکایت سختی راه مثلا نفرمود: راضی به زحمت نبودیم. همین که شما محبت ما را در دل داری کافی است و نیاز به تحمل این همه مشقت و دشواری نیست؛ شاید از این روایت این مطلب فهمیده شود که محبت ( که دین هم بر آن استوار است) تعهداتی به گردن ما می آورد که یک نمونه ی آن همین زیارت اهل بیت علیهم السلام است. حال سوال اینجاست که آیا ما در وادی محبت اهل بیت آیا به جز زیارت تعهد دیگری نداریم؟ اگر محبت ما هزینه بردار است و در راه اثبات آن باید هزینه کنیم، عهد ما با مولای تنها و غریب مان چه چیزی باید باشد؟! عهد ما نباید به شکلی باشد که تا حدی آن عزیز را از غربت دربیاورد؟؟!
نویسنده: سید حسن امام