مقالات مرتبط:
نصوص پیامبر (صلی الله علیه و آله)
نصوص اهل بیت (علیهم السلام)
مهمترین نشانه وشاخصه برای اینکه مردم، انبیاء واوصیاء و حجج الهی را بشناسند، معجزه است. زیرا همانطور که در تعریف معجزه آمده است، امری است که خارق العاده که مردم از انجام آن عاجز هستند واین نشانه بر تایید آن پیامبر یا امام است.
در اصطلاح علم کلام، معجزه را اینگونه تعریف کرده اند:« معجزه، در اصطلاح، این است که مدعى منصبى از مناصب الهى، براى اثبات صحت ادعایش، کارى را انجام دهد که خارق قوانین طبیعى است و دیگران از انجام دادن آن عاجزند.»[1]
طبق این تعریف از معجزه واضح است که معجزه اختصاصی به پیامبران الهی ندارد، بلکه امامانی که از جانب خداوند متعال به منصب امامت رسیده اند نیز معجزه دارند و این معجزه ها، دلیل هایی هستند بر راستگویی آن پیامبر یا امام در ادعای نبوت یا امامتش که از جانب خدا می باشد.
ابوبصیر از امام صادق علیه السلام درباره ی حکمت اینکه خداوند به انبیاء ورسولان و امامانش، معجزه داده است سوال میکند.
امام صادق علیه السلام در جواب میفرمایند:« ليكون دليلا على صدق من أتى به ، والمعجزة علامة لله لا يعطيها إلا أنبياءه ورسله وحججه ليعرف به صدق الصادق من كذب الكاذب».
خداوند به ایشان معجزه داده است تا دلیلی بر راستی آن کسی باشد که معجزه را آورده است. معجزه، علامتى است از طرف خداوند که آن را فقط به انبیا و رسل و امامان اعطا مى کند تا صدق آنان از دورغ دروغگو شناخته شود.»[2]
به همین دلیل لازم است که معجزات امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را بشناسیم. معجزاتی که از ایشان برای ما نقل شده است بسیار فراوان است. تا آنجا که مرحوم سید هاشم بحرانی تا 127 معجزه را برای امام زمان عجل الله تعالی فرجه میشمارد.[3] اما ما به بیان برخی از معجزات آن حضرت بسنده میکنیم.
معجزاتی که از حضرت صاحب الزمان (علیه السلام)، ارواحنا فداه نقل شده است به طور کلی به دو دسته تقسیم میشوند. دسته اول معجزاتی است که از قبل تولد آن حضرت تا آخر غیبت کبری ایشان اتفاق افتاده است. و دسته دوم معجزاتی است که بعد از ظهور آن حضرت اتفاق خواهد افتاد و این دسته دوم را ائمه معصومین برای ما نقل کرده اند.
در روایت مفصلی نقل شده است که امام حسن عسکری علیه السلام به خواهرشان حکیمه خاتون در هنگام وضع حمل مادر امام زمان علیه السلام میفرمایند:« امشب، به خانه ی ما بیا؛ زیرا، امر مهمّی رخ خواهد داد.
حکیمه خاتون میپرسد: چه اتفاقی؟ امام عسکری میفرمایند: قائم آل محمد امشب به دنیا خواهد آمد. حکیمه خاتون میپرسد: از چه کسی؟ امام عسکری میفرمایند: از نرجس. حکیمه خاتون میفرمایند: به نزد نرجس رفتم و به او، فرزند بزرگواری را بشارت دادم، در حالی که هیچ اثر حملی در او مشاهده نکردم. »[4]
از دو خادم امام عسکری علیه السلام نقل شده است که هنگامی که حضرت صاحب الزمان متولد شدند، ایشان را دیدیم در حالی که بر دو زانو خود نشسته بودند وانگشت اشاره را به آسمان گرفته بودند.
سپس عطسه ای کردند وفرمودند: «الحمد للّه ربّ العالمين و صلّى اللّه على محمّد و آله، زعمت الظلمة أنّ حجّة اللّه داحظة، و لو اذن لنا في الكلام لزال الشكّ.»
ظالمان گمان کردند که حجت خدا خاموش شده است. در حالی که اگر خدا اجازه میداد که سخن بگوییم، شک از همه برطرف میشد.»[5]
همینطور بعد از آنی که حضرت متولد شدند، ایشان را به امام عسکری دادند وامام عسکری به پسرشان فرمودند: قرآن بخوان. و امام زمان شروع به خواندن قرآن کردند.[6]
محمد بن ابراهیم بن مهزیار گفته است:«هنگامی که امام عسکری علیه السلام از دنیا رفت، من دربارة امام پس از او دچار تردید شدم، و از سویی نزد پدرم اموال بسیاری از سهم امام بود. پدرم بیمار شد و یقین کرد که از دنیا خواهد رفت؛ لذا سفارش آن اموال را به من کرد و پس از سه روز از دنیا رفت.
من آن اموال را به عراق بردم و منزلی اجاره کردم. تصمیم گرفتم که چند روزی منتظر بمانم و هرگاه حقیقت امر بر من روشن شد، آن اموال را به امام تحویل دهم، و در غیر این صورت، آن را صدقه بدهم.
پس از گذشت چند روز، فردی نامهای برایم آورد که خطاب به من نوشته شده بود و در آن، مقدار و خصوصیات اموال، دقیقاً بیان شده بود؛ حتی جزئیاتی توضیح داده شده بود که من از آنها آگاه نبودم.
اموال را به فرستاده تحویل دادم و چند روز از شک و تردیدی که به من دست داده بود، شرمنده و سرافکنده بودم، تا این که نامهای به دستم رسید که در آن آمده بود: «تو را جانشین پدرت کردیم؛ پس خدای را سپاسگزار باش.» [7]
محمد بن یوسف گفته است: به بیماری ناعلاجی مبتلا شدم و مال بسیاری را برای معالجه آن، مصرف کردم ولی فایده نبخشید. نامهای به ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف نوشتم و از او خواستم برایم دعا کند.
امام علیه السلام در پاسخ نامهام نوشت: «ألبسک الله العافیة و جعلک معنا فی الدنیا و الآخرة؛» خدا به تو لباس عافیت بپوشاند و در دنیا و آخرت، تو را با ما قرار دهد.
در کمتر از یک هفته، بیماریم برطرف شد. جریان را با یکی از پزشکان در میان گذاشتم؛ او گفت: برای این درد، دارویی نمیشناسیم، و سلامتی تو بدون شک از سوی خدا و بدون اسباب طبیعی.»[8]
علی بن حسین یمانی گفته است:« به منطقة سامّرا رفتم تا امام عصر علیه السلام را زیارت کنم. خود را به کسی معرفی نکردم و کسی را از قصدم آگاه نساختم. ناگهان فردی نزد من آمد و گفت: برخیز. گفتم:به کجا برویم؟ گفت: به سوی منزل.
گفتم: شاید مرا با کسی اشتباه گرفتهای. نام من چیست؟ گفت: نه؛ اشتباه نگرفتهام. تو علی بن الحسین، فرستاده جعفر بن ابراهیم هستی. پس مرا به منزل حسین بن احمد برد و به او چیزی گفت که من از آن آگاه نشدم؛ ولی همه خواستههایم را برآورد. سه روز نزد او بودم، و اذن زیارت امام علیه السلام را طلب کردم که به من اذن داده شد و در شبی امام (علیه السلام) را زیارت کردم.»[9]
علی بن حسین یمانی گفته است:« به بغداد رفته بودم. قافلهای از یمن عازم حرکت به سوی یمن بود، من نیز خواستم با آن قافله رهسپار یمن شوم. نامهای نوشتم و از امام علیه السلام اذن رفتن خواستم.
پاسخ آمد: با آنان بیرون مرو که برای تو خیری ندارد. در کوفه بمان. من نیز چنین کردم. قافله بیرون رفت. بنوحنظله بر آنان یورش بردند و آنان را هلاک کردند. در نامهای دیگر طلب اذن کردم که از طریق دریا سفر کنم؛ به من اذن داده نشد. از کاروانهایی که از طریق دریا رفته بودند جویا شدم؛ معلوم شد که قومی از هند بر آنان یورش برده و آنان را نابود کردهاند.»[10]
محمد بن شاذان بن نعیم نیشابوری گفته است:« چهار صد و هشتاد درهم مال متعلق به امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نزد من بود. خوش نداشتم که کمتر از پانصد درهم بفرستم؛ لذا بیست درهم از خودم به آن افزودم و به محمد بن جعفر اسدی که از ابواب امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بود، دادم؛ اما او را از آن مطلب آگاه نساختم.
وقتی قبض رسید آن اموال به دستم رسید. در آن نوشته شده بود: پانصد درهم رسید و بیست درهم از آن، متعلق به تو بود.»[11]
علی بن محمد بن اسحاق اشعری گفته است:« همسری داشتم که مدتها او را رها کرده بودم. وی نزد من آمد و گفت: اگر مرا طلاق دادهای، به من بگو. گفتم:تو را طلاق نداده ام. سپس با او همبستر شدم. پس از چند ماه به من نامهای نوشت که باردار است.
من دربارة او نامهای به ناحیه مقدسه نوشتم و نیز درخواست کردم که خانهای که دامادم وصیت کرده بود که به امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) داده شود را به من بفروشد و من بهای آن را به تدریج بپردازم.
در پاسخ نوشته شده بود: درخواست تو دربارة خانه بر آورده شد؛ اما بارداری همسرت بیاساس است. پس از آن، همسرم به من نامه نوشت که:آنچه در باره بارداریام نوشته بودم، دروغ بوده است.»[12]
سعید بن هبة الله نقل میکند:« جماعتی را در همدان یافتیم که همگی شیعه بودند. علت آن را از آنان پرسیدیم.
گفتند:یکسال، جد ما به حج رفت و بسیار زودتر از قافله بازگشت. علت آن، این بود که در یک شب خواب میماند و قافله حرکت میکند و او تنها میماند.در حالی که به تنهایی سیر میکند،
صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را ملاقات میکند و آن حضرت به او میگوید: آیا میخواهی به خانهات برسی؟ او میگوید: آری. جدمان گفت:امام علیه السلام به یکی از خدمتگزارانش فرمود دست مرا بگیرد، و من با امام علیه السلام حرکت کردم. ناگهان دیدم زمین زیر پای ما درهم پیچیده میشود. هنگام فجر به همدان رسیدیم و او بازگشت. این واقعه سبب شد که ما همگی مستبصر شویم.»[13]
از حسن بن جعفر قزوینی نقل شده است که گفت:« یکی از برادران ما بدون وصیت از دنیا رفت. وارثان او میدانستند او مالی را پنهان کرده است؛ ولی جای آن را نمیدانستند.
به ناحیه مقدسه نامهای نوشتند و راهنمایی خواستند. در جواب آنها نامهای صادر شد که طی آن، جای آن اموال، دقیقاً بیان شده بود. آنان آن مکان را کندند و مال را پیدا کردند.»[14]
هنگام ظهور حضرت حجت و در زمانی که سپاهیانشان را برای مقابله با ظالمان حرکت میدهند، در مسیر به سیدی از نسل امام حسن علیه السلام میرسند.
سید حسنی، امام را نمیشناسد وبه حضرت میگوید: من نسبت به این امر نسبت به شما بر حق ترم زیرا من از نسل امام حسن هستم و تو از نسل امام حسین علیهما السلام وامام حسن بزرگ تر است.
امام به او میفرمایند: ای پسر عمو، من مهدی هستم. سید به امام زمان میگوید: آیا آیه ای یا معجزه ای یا علامتی داری؟
«فینظر المهدی إلی طیر فی الهواء فیومی إلیه فیسقط فی کفّه فینطق بقدرة اللّه تعالی و یشهد له بالإمامة ثمّ یغرس قضیبا یابسا فی بقعة من الأرض لیس فیها ماء فیخضرّ و یورق و یأخذ جلمودا کان فی الأرض من الصخر فیفرکه بیده و یعجنه مثل الشمع فیقول الحسنی: الأمر لک فیسلم و تسلم جنوده.»
امام به آسمان نگاه میکند و به پرندهای اشارهکرده و در دست ایشان مینشیند و به قدرت خداوند با حضرت سخن گفته و به امامت حضرت شهادت میدهد.
سپس حضرت مهدی چوبی خشک را در زمینی که بی آب و علف است فرو میکنند و آن زمین بلافاصله سرسبز میشود و درختانش برگ میدهند.
سپس تخته سنگی را حضرت برمیدارند و در دستشان مانند شمع خورد میکنند. آنگاه آن سید حسنی میگوید: این امر و امامت برای توست و او به حضرت ایمان می آورند وسپاهیانش نیز به حضرت ایمان می آورند.[15]
امام صادق در وصف امام زمان و ظهور ایشان میفرمایند:« وَ الْخَلَفُ مُحَمَّدٌ يَخْرُجُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ عَلَى رَأْسِهِ غَمَامَةٌ بَيْضَاءُ تُظِلُّهُ مِنَ الشَّمْسِ، يُنَادِي بِلِسَانٍ فَصِيحٍ يُسْمِعُهُ الثَّقَلَيْنِ وَ الْخَافِقَيْنِ، وَ هُوَ الْمَهْدِيُّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ، يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً.»
و فرزند امام حسن عسکری (علیهالسّلام)، م ح م د است که در آخر الزمان خروج میکند، بالای سر ایشان ابری سفید سایه افکنده و همواره با صدایی آشکارا، بهطوریکه کمشنوایان نیز بشنوند ندا میدهد؛ او مهدی از آل محمد صلی الله علیه وآله وسلّم است که زمین را از عدل و داد پر میکند بعد از آن که از ستم پرشده است.»[16]
امام باقر علیه السلام در توصیف ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف میفرمایند:« إِذَا ظَهَرَ الْقَائِمُ ع ظَهَرَ بِرَايَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ خَاتَمِ سُلَيْمَانَ وَ حَجَرِ مُوسَى وَ عَصَاهُ ثُمَّ يَأْمُرُ مُنَادِيَهُ فَيُنَادِي أَلَا لَا يَحْمِلَنَّ رَجُلٌ مِنْكُمْ طَعَاماً وَ لَا شَرَاباً وَ لَا عَلَفاً فَيَقُولُ أَصْحَابُهُ إِنَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَقْتُلَنَا وَ يَقْتُلَ دَوَابَّنَا مِنَ الْجُوعِ وَ الْعَطَشِ فَيَسِيرُ وَ يَسِيرُونَ مَعَهُ فَأَوَّلُ مَنْزِلٍ يَنْزِلُهُ يَضْرِبُ الْحَجَرَ فَيَنْبُعُ مِنْهُ طَعَامٌ وَ شَرَابٌ وَ عَلَفٌ فَيَأْكُلُونَ وَ يَشْرَبُونَ وَ دَوَابَّهُمْ حَتَّى يَنْزِلُوا النَّجَفَ بِظَهْرِ الْكُوفَةِ.»
هنگامیکه قائم ظهور کند، با پرچم رسول خدا و انگشتر سلیمان و سنگ و عصا حضرت موسی ظهور خواهد کرد. سپس منادی او به فرمان آن حضرت ندا میدهد: هیچ کس از شما غذا و آب و علوفه با خود حمل نکند.
یارانش میگویند: او قصد دارد ما و چهارپایان ما را براثر گرسنگی و تشنگی هلاک کند. پس ایشان حرکت میکنند و آنها نیز با او حرکت میکنند. پس در اولین منزلی که آن حضرت فرود میآید، به سنگی ضربه میزنند ، پس غذا و آب و علف از آن بیرون میآید و یاران و حیوانات آنان از آن میخورند و مینوشند تا به نجف که پشت کوفه میرسند.
در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده:« ما من معجزة من معجزات الأنبياء و الأوصياء إلاّ يظهر اللّه تبارك و تعالى مثلها على يد قائمنا، لإتمام الحجّة على الأعداء».
هیچ معجزه اى از معجزات انبیا نیست مگر این که خداوند آن را به دست حضرت قائم براى اتمام حجّت، بر دشمنان ظاهر خواهد کرد.»[17]
اینها برخی از معجزات امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است.
همانطور که در مطالب فوق مشاهده شد، معجزات امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به عنوان نشانهای آشکار از حقانیت ایشان و دلیل بر امامتشان مطرح شده است. این معجزات که از قبل تولد تا پس از ظهور آن حضرت نقل شده است، بر طیف وسیعی از موضوعات دلالت میکند. از جمله:
اثبات نبوت و امامت: معجزات، نشانهای قطعی بر حقانیت ادعای نبوت و امامت هستند.
تفوق بر قوانین طبیعت: بسیاری از معجزات، خلاف قوانین طبیعی شناخته شده بوده و نشاندهنده قدرت لایزال الهی هستند.
آگاهی از غیب: برخی از معجزات نشاندهنده آگاهی امام زمان از وقایع آینده و اسرار پنهان است.
قدرت الهی: معجزات، نمادی از قدرت بیکران خداوند و اراده او هستند.
دلجویی از مؤمنان: معجزات، دل مؤمنان را شاد کرده و به آنها امید و اطمینان خاطر میدهند.
شناخت معجزات امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از چند جهت حائز اهمیت است:
تقویت ایمان: آشنایی با معجزات، ایمان به امام زمان را تقویت کرده و محبت به ایشان را افزایش میدهد.
شناخت امام زمان: با شناخت معجزات، میتوانیم امام زمان را بهتر بشناسیم و به ویژگیهای منحصر به فرد ایشان پی ببریم.
آمادگی برای ظهور: شناخت معجزات، ما را برای ظهور آماده کرده و به ما کمک میکند تا بتوانیم ایشان را بهتر بشناسیم و از ایشان پیروی کنیم.
پاسخ به شبهات: با شناخت معجزات، میتوانیم به شبهات و سؤالاتی که در مورد امام زمان مطرح میشود، پاسخ دهیم.
در پایان:
معجزات امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) گنجینهای ارزشمند از معارف اسلامی است که مطالعه و بررسی آن، برای هر فرد مؤمن، بسیار مفید و سودمند خواهد بود. با شناخت این معجزات، میتوانیم به حقانیت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) پی ببریم و در انتظار ظهور ایشان باشیم.
[1] آلاء الرحمن، ج1، ص3 و ایضاح المراد، ص345
[2] بحارالانوار، ج11، ص71
[3] مدینة معاجز الأئمة، ج8
[4] بحارالانوار، ج51، ص6
[5] مدینة المعاجز، ج8، ص13
[6] مدینة المعاجز، ج8، ص14
[7] الکافی، ج1، ص434
[8] الکافی، ج1، ص436
[9] الکافی، ج1، ص436
[10] الکافی، ج1، ص436
[11] کمال الدین، ج2، ص485
[12] کمال الدین، ج2، ص497
[13] اثبات الهداة، ج5، ص325
[14] اثبات الهداة، ج5، ص327
[15] الزام الناصب، ج2، ص168
[16] الأمالی للطوسی، ج1، ص292
[17] اثبات الهداة، ج3، ص700