مسجد جمکران، مسجدی در اطراف شهر قم است. این مسجد یکی از مسجد هایی است که به امام زمان علیه السلام منسوب است.
مقالات مرتبط:
مسجد جمکران در اطراف شهر قم و در فاصله 8 کیلومتری از حرم مظهر حضرت معصومه سلام الله علیها و6 کیلومتری از شهر قم واقع شده است. و نام گذاری این مسجد به جمکران به این دلیل است که این مسجد در نزدیکی روستا جمکران، از روستا های شهر قم، واقع شده است.
در برخى از منابع تاريخى و حديثى چنين آمده كه در سال 393 ق، شخصى به نام حسن بن مسلم جمكرانى از جانب امام زمان عليه السلام مأمور به ساختن اين مسجد مىشود. چنان كه مأمور مىشود تا مردم را براى رفت و آمد به اين مكان، تشويق و ترغیب کند.
تفصيل اين داستان بر اساس كتاب جنة المأوى حاجى نورى چنين است: شيخ فاضل حسن بن محمّد بن حسن قمّى، معاصر شیخ صدوق در تاريخ قم نقل كرده از كتاب مونس الحزين فى معرفة الحقّ و اليقين از مصنّفات شيخ ابى جعفر محمّد بن بابويه قمى به اين عبارت باب «بناى مسجد جمكران از قول حضرت امام محمّد مهدى- عليه صلوات اللَّه الرحمن-»، سبب بناى مسجد مقدّس جمكران و عمارت آن به قول امام عليه السلام اين بوده است كه:
شيخ عفيف صالح حسن بن مثله جمكرانى رحمة اللَّه عليه مىگويد كه: من شب سه شنبه هفدهم ماه مبارك رمضان سال 93 هجری در خانه خود خوابیده بودم كه ناگاه گروهی از مردم به در خانه من آمدند. نصفى از شب گذشته، مرا بيدار كردند گفتند: برخيز و طلب امام، مهدى صاحب الزمان- صلوات اللَّه عليه- را اجابت كن كه تو را مىخواند.
حسن گفت: من برخاستم و آماده شدم. گفتم: بگذاريد تا پيراهن بپوشم. صدا آمد كه: پيراهن بر تن نكن كه از تو نيست». رها كردم و شلوار خود را برگرفتم، صدا آمد كه «ليس ذلك منك فخذ سراويلك؛ يعنى آن شلواری كه برگرفتى، مال تو نيست؛ شلوار خودت را بپوش».
آن را انداختم و شلوار خود را برداشتم و پوشيدم و طلب كليد در سراى كردم، صدا آمد كه: «الباب مفتوح». چون به در سراى آمدم، جماعتى بزرگان را ديدم سلام كردم. جواب دادند و ترحيب كردند (مرحبا گفتند). مرا بياوردند تا بدان جايگاه كه اكنون مسجد است.
چون نيك نگاه کردم، تختى ديدم نهاده و فرشى نيكو بر آن تخت گسترده و بالشهاى نيكو نهاده و جوانى سى ساله بر آن تخت تكيه بر چهار بالش كرده و پيرى پيش او نشسته و كتابى در دست گرفته و بر آن جوان مىخواند و فزون از شصت مرد بر اين زمين برگرد او نماز مىكنند. بعضى لباس ها سفيد و بعضى لباس ها سبز داشتند و آن پيرمرد، حضرت خضر بود.
پس آن پير مرا نشاند و امام عليه السلام مرا به نام خود خواند و گفت: «برو و حسن مثله را بگو كه تو چند سال است كه در این زمین کار میکنی و مىكارى و ما خراب مىكنيم و پنج سال است كه زراعت مىكنى و امسال دوباره بار گرفتى و عمارتش مىكنى و رخصت نيست كه تو در اين زمين، ديگر باره زراعت كنى. بايد هر استفاده كه از اين زمين کرده ای، رد كنى تا بدين موضع، مسجد بنا كنند و بگو اين حسن مسلم را كه اين، زمين شريفى است و حق تعالى اين زمين را از زمينهاى ديگر برگزيده است و شريف كرده و تو با زمين خود گرفتى و خداى عز و جل دو پسر جوان را از تو گرفته است و تو تنبيه نشدى و اگر اینکار را نکنی، آزار وى به تو رسد آنچه تو آگاه نباشى.
حسن مثله گفت: يا سيدى و مولاى! باید یک علامت و نشانی به من بدهید زیرا این مردم، سخن بىنشان و حجّت نشنوند و قول مرا قبول ندارند.
گفت: علامت ما اين جا بكنيم تا تصديق قول تو باشد. تو برو و رسالت ما بگذار و به نزديك سيّد ابوالحسن رو و بگو تا برخيزد و بيايد و آن مرد را حاضر كند و انتفاع چند ساله كه گرفته است، از او طلب كند و بستاند و به ديگران دهد تا بناى مسجد بنهند و باقى وجوه از رهق به ناحيه اردهال كه ملك ماست بيارد و مسجد را تمام كند و يك نيمه رهق را وقف كرديم بر اين مسجد كه هر ساله، وجوه آن را بياورند و صرف عمارت مسجد بكنند.
و مردم را بگو تا رغبت بكنند بدين موضع، و عزيز دارند و چهار ركعت نماز اين جا بگذارند: دو ركعت تحيت مسجد، در هر ركعتى يكبار" الْحَمْدُ لِلَّهِ"* و هفت بار" قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ" و تسبيح ركوع و سجود هفت بار بگويند و دو ركعت نماز امام صاحب الزمان عليه السلام بگذارند به این صورت: چون فاتحه خواند به «اياك نعبد و اياك نستعين» رسد، صد بار بگويد و بعد از آن فاتحه را تا آخر بخواند و در ركعت دويّم نيز به همين طريق بگذارد و تسبيح در ركوع و سجود، هفت بار بگويد
چون نماز تمام كرده باشد، تهليل بگويد و تسبيح فاطمه زهرا عليها السلام و چون از تسبيح فارغ شود، سر به سجده نهد و صدبار صلوات بر پيغمبر و آلش- صلوات اللَّه عليهم- بفرستد» و اين نقل، از لفظ مبارك امام عليه السلام است كه: «فمن صلّاهما فكأنّما صلّى فى البيت العتيق؛ يعنى هر كه اين دو ركعت نماز بگذارد، همچنين باشد كه دو ركعت نماز در كعبه گذارده باشد».
حسن مثله جمكرانى گفت كه: من چون اين سخن بشنيدم، گفتم با خويشتن كه گويا اين موضع است كه مىپندارى: «انما هذا المسجد للإمام صاحب الزمان» و اشاره به آن جوان كردم كه در چهار بالش نشسته بود.
پس آن جوان به من اشارت كرد كه برو. من بيامدم. چون پارهاى راه بيامدم، ديگر باره مرا باز خواندند و گفتند: بُزى در گله جعفر كاشانى راعى است. بايد آن بز را بخرى. اگر مردم قیمت آنرا بدند که هیچ، بخر و اگر نه، تو از پول های خاص خود بدهى و آن بز را بياورى و بدين موضع بكشى فردا شب.
آن گاه روز هجدهم ماه مبارك رمضان، گوشت آن بز را بر بيماران و كسى كه بیماری داشته باشد سخت، انفاق كنى كه حق تعالى همه را شفا دهد و بُز ابلق است و موىهاى بسيار دارد .
هفت علامت دارد: سه بر جانى (كذو الدرهم) سياه و سفيد همچون درمها پس رفتم. مرا ديگر باره باز گردانيد و گفت: هفتاد روز يا هفت روز ما اين جاييم اگر بر هفت روز حمل كنى، دليل كند بر شب قدر كه بيست و سوم است و اگر بر هفتاد حمل كنى، شب بيست و پنجم ذى القعدة الحرام بود و روز بزرگوارى است.
پس حسن مثله گفت: من راه افتادم و تا خانه آمدم و همه شب در آن انديشه بودم تا صبح اثر كرد. فرض بگذاردم و نزديك على المنذر آمدم و آن داستان را با وى بگفتم. او با من بيامد رفتم بدان جايگاه كه مرا شب برده بودند. پس گفت باللَّه نشان و علامتى كه امام عليه السلام مرا گفت، يكى اين است كه زنجيرها و ميخها اينجا ظاهر است. پس به نزديك سيد ابوالحسن الرضا شديم. چون به در خانه وى برسيديم، خدم و حشم وى را ديديم كه مرا گفتند از سحرگاه سيد ابوالحسن در انتظار توست. تو از جمكرانى؟ گفتم: بلى. من در حال به درون رفتم و سلام كردم و خدمت كردم. جواب نيكو داد و مرا اکرام كرد و مرا به تمكين نشاند و پيش از آن كه من حديث كنم، مرا گفت: « اى حسن مثله! من خوابیده بودم در خواب شخصى مرا گفت: حسن مثله، نام مردى از جمكران پيش تو آيد بامداد بايد آنچه گويد سخن او را قبول کن و بر قول او اعتماد كنى كه سخن او سخن ماست. بايد كه قول او را رد نگردانى». از خواب بيدار شدم تا اين ساعت منتظر تو بودم. حسن مثله احوال را به شرح با وى بگفت، در حال بفرمود تا اسبها را زين برنهادند و بيرون آوردند و سوار شدند. چون به نزديك روستا رسيدند، جعفر راعى، گلّه بر كنار راه داشت. حسن مثله در ميان گله رفت و آن بز که پشت همه گوسفندان مىآمد، پيش حسن مثله دويد و او آن بز را گرفت كه بها به وى دهد و بز را بياورد.
جعفر راعى سوگند ياد كرد كه من هرگز اين بز را نديدهام و در گله من نبوده است، الّا امروز كه مىبينم و هر چند كه مىخواهم كه اين بز را بگيرم، ميسّر نمىشود و اكنون كه پيش آمد، پس بز را همچنان كه سيّد فرموده بود در آن جايگاه آوردند و بكشتند و سيّد ابوالحسن الرضا بدين وضع آمدند و حسن مسلم را حاضر كردند و انتفاع از او بستدند و وجوه رهق را بياوردند و مسجد جمكران را به چوب بپوشانيدند و سيّد ابوالحسن الرضا زنجيرها و ميخها را به قم برد و در سراى خود گذاشت. همه بيماران ومریضان مىرفتند و خود را در زنجير مىماليدند.
خداى تعالى شفاى عاجل مىداد و خوش مىشدند و ابو الحسن محمّد بن حيدر گويد كه به استفاضه شنيدم كه سيّد ابو الحسن الرضا مدفون است در موسويان به شهر قم و بعد از آن فرزندى از آنِ وى را بيمارى نازل شد و وى در خانه شد و سر صندوق را برداشتند، زنجيرها و ميخها را نيافتند. اين است مختصرى از احوال آن موضع شريف كه شرح داده شد.
منابعى كه امروزه در اختيارند و اين گزارش را روايت كردهاند، عبارت اند از:
1) جنّة المأوى و نجم الثاقب،حاجى حسين محدّث نورى. [1]
محدّث نورى، در اين دو كتاب، اين حديث را از مخطوطات سيّد نعمة اللَّه جزايرى نقل مىكند كه وى آن را از ترجمه فارسى تاريخ قم و تاريخ قم، آن را از كتاب مونس الحزين فى معرفة الحق و اليقين شيخ صدوق روايت كرده است.
2) أنوار المشعشعين فى تاريخ قم و القميين، شيخ محمّد كچويى. [2]
نويسنده، اين حديث را از كتاب خلاصة البلدان نوشته سيّد محمّد بن محمّد بن هاشم رضوى قمى و وى آن را از مونس الحزين شيخ صدوق روايت كرده است.
به جز اين دو منبع، مصدر مكتوب كهن ديگرى در اختيار نيست كه اين گزارش در آن ثبت شده باشد. ساير آثار، از اين دو كتاب نقل كردهاند و بدانها نسبت مىدهند.
1) كتابى از شيخ صدوق به نام مونس الحزين موجود نيست؛ بلكه در كتب فهارس نيز چنين اثرى به شيخ صدوق منسوب نشده است مگر آن كه مراد از اين كتاب، مونس الحزين نگاشته ابن فتّال نيشابورى باشد.
2) كتاب تاريخ قم به زبان عربى بوده و نويسندهاش حسن بن محمّد بن حسن قمّى معاصر شيخ صدوق است. متن اصلى اين كتاب موجود نيست.
3) تاريخ قم در سال 865 ق توسط حسن بن على بن حسن عبد الملك قمّى به فارسى ترجمه شده كه اينك موجود است؛ ولكن تنها چند فصل آن به جاى مانده است و داستان جمكران در متن حاضر، موجود نيست. البته به سبب نقص كتاب، نمىتوان ادّعاى عدم وجود داستان جمكران در كلّ كتاب را مطرح كرد.
4) دستخطهاى سيّد نعمت اللَّه جزايرى از تاريخ قم كه محدّث نورى از آن نقل كرده، مفقود است و اين داستان در آثار فراوان حديثى سيّد نعمت اللَّه جزايرى كه اينك در دسترس است، وجود ندارد.
5) كتاب خلاصة البلدان سيّد محمّد رضوى نيز مفقود است و معلوم نيست وى به چه سندى اين داستان را از كتاب مونس الحزين نقل كرده است.
1) در اين گزارش، سال وقوع داستان، 393 ق ذكر شده است و داستان از كتاب شيخ صدوق كه در سال 381 ق فوت كرده منقول است؛ يعنى وقوع داستان، دوازده سال پس از فوت نويسنده كتاب مونس الحزين است.
البته برخى از محقّقان، از جمله آية اللَّه شبيرى زنجانى، به اين ايراد پاسخ داده و گفتهاند كه شايد در اين نقل، تسعين با سبعين، اشتباه شده است؛ يعنى نقل كتاب تاريخ قم 373 قمرى بوده است كه شش سال قبل از فوت شيخ صدوق مىشود.
2) نكته مبهم داستان اين است كه روشن نيست اين ماجرا در رؤيا و خواب اتفاق افتاده است يا در بيدارى! و چون چند نوبت زبان گزارش عوض شده، نمىتوان به درستى، آن را مشخّص كرد. متن اصلى عربى بوده و سپس به فارسى ترجمه شده و مجدداً تعريب شده و در كتب ياد شده منقول است.
3) در اين حديث، نام اصلى امام زمان عليه السلام ذكر شده است با آن كه شيخ صدوق بنا بر كتاب كمال الدين ذكر نام را در عصر غيبت، حرام مىداند. [3]
4) در برخى نسخهها شبِ ديدار، چهارشنبه نقل شده است؛ ولى در برخى ديگر، مذكور نيست.
1) جاى تعجّب است كه اعمال مسجد جمكران در هيچ يك از كتب ادعيه و مزار كهن، از قبيل: كامل الزيارات، مصباح المتهجّد، و كتب سيّد ابن طاووس، كفعمى و ابن فهد حلّى مذكور نيست و حتّى شيخ عبّاس قمّى، آن را در اصل مفاتيح الجنان نياورده؛ بلكه در ملحقات (باقيات الصالحات) آورده است كه اينك در حواشى مفاتيح الجنان جاى دارد.
2) همچنين محدّثان بزرگى چون علّامه مجلسى و سيّد هاشم بَحرانى در كتب خود- كه دايرة المعارف حديث شيعه اند- به اين روايت اشارهاى ندارند.
3) نيز نام اين مسجد در كتب كهن تاريخى بويژه در كتاب نقض عبدالجليل رازى (ق 6 ق) كه به گزارش مساجد و مدارس قم اهتمام داشته، موجود نيست. اوّلين گزارشى كه از اين مسجد در دست ماست، مربوط به نسخهاى از كتاب خلاصة التواريخ است كه نويسنده در ضمن وقايع سال 986 ق، نوشته است: مير ميران ... چهار پنج ماه در قريه لنجرود (لنگرود) كه تا شهر [قم] دو فرسخ راه است ماند و در بعضى ايّام در مقام با احترام حضرت امام صاحب العصر و الزمان معتكف گشت. [4]
4) راوى داستان، حسن بن مثله است كه در كتب رجال و تراجم، شرح حالى از او نيامده است و احوالش معلوم نيست.
بر اساس مطالب يادشده، از نظر تاريخى نمىتوان اين داستان را تأييد كرد و جالب آن است كه تنها كتيبه به جاى مانده از ساخت مسجد، به سال 1167 ق برمىگردد كه در قالب شعرى به نام آقا على اكبر، بانى ساخت يا تعمير مسجد، موجود است.
1) مسجد در فرهنگ اسلامى، از جايگاه ويژهاى برخوردار است و به عنوان «خانه خدا» و «آشيانه مؤمن»، شناخته مىشود. تكريم و احترام آن، لازم و بىادبى نسبت بدان ناروا و ناپسند است. تنجيس آن حرام است و افراد جُنُب و حائض نمىتوانند به آن وارد شوند. از اين رو، ساخت مسجد، و رفت و آمد به آن، مورد تأكيد پيشوايان دينى ما قرار گرفته است.
2) عبادت خداوند به هر شكل و قالب، بويژه خواندن نماز و قرائت قرآن در هر مكان و زمانى مطلوب است و اين مطلوبيت، در مكانها و زمانهاى خاص افزايش مىيابد. عبادت كردن در مساجد، و زمانهاى ويژه مذهبى (مانند جمعه و ماه مبارك رمضان)، ثواب چند برابر پيدا مىكند.
3) مكانى كه در شهر قم به نام مسجد جمكران و منسوب به امام زمان عليه السلام وجود دارد، جدا از مستندات تاريخى و صحّت و سُقم آن بر اساس دو مقدمه ياد شده به عنوان خانه خدا و محلّ انجام دادن عبادات دينى، قابل تكريم و احترام است، و رفت و آمد بدانجا و خواندن نماز و انجام دادن عبادات مذهبى در آن مطلوب است و براى اين مقدار، نيازى به داشتن سند موثّق تاريخى نيست.
4) رفت و آمد برخى از علماى گذشته چون فيض كاشانى (م 1091 ق) و فرزندش، و نيز شيخ بهايى (م 1031 ق) و محمّدتقى مجلسى (م 1070 ق) به اين مسجد و در دوران معاصر رفت و آمد تعدادى از مراجع و علما به اين مكان، قابل توجّه است و مىتواند مستند مطلوبيت انجام يافتن چنين عمل عبادىاى قرار گيرد.[5]
5) آية اللَّه صافى گلپايگانى فرمودهاند: علما و بزرگان ما همه به مسجد جمكران افتخار مىكردند. مرحوم پدرم- رحمت اللَّه عليه- پياده به مسجد جمكران مىرفتند. در آن زمان، اسب بود و بعضى به ايشان اصرار مىكردند كه شما سوار بشويد. مىگفتند: من مىخواهم پياده باشم. اين كار را با كيفيت خاصّى انجام مىدادند. [6]
6) معجزات و كراماتى كه در اين سالها در اين مكان به وقوع پيوسته نيز مىتواند شاهدى بر توجّه امام زمان عليه السلام به اين مسجد و اين مكان باشد. آية اللَّه شبيرى، از اين منظر به مسجد جمكران نگريسته و فرموده است: اگر كسى در مسئله تاريخ مسجد ايجاد شبهه كند، قضاياى مستقيم و متواتر يقينىاى را كه خيلى از افراد با رفتن به آن جا و توسّل پيدا كردن، مشكلات مهمشان حل شده، نمىتواند انكار كند. اين مسجد، مكانى است كه اوليا و مقدّسين و رجال معنوى، ساليان دراز در آن جا توسّل به شخص اوّل فعلى عالم داشتهاند. بنا بر اين، مسجد جمكران قطعاً مورد عنايت خداوند است و طبيعى است كه مشكلات در آن جا حل شود. ما مىدانيم كه خيلى از افراد به حسب ظاهر، مشكلات لاينحل داشتند و آن جا رفتند و مشكلشان حل شده است.
اگر چه داستان مسجد جمکران هم از نظر سندی و هم از نظر محتوایی با مشکلاتی روبرو است اما اینکه این مکان، مسجدی است که در آن یاد و ذکر خداوند متعال ویاد حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف میشود، باعث میشود که قداست این مکان ثابت باشد.
علاوه بر اینکه اهمیت دادن علامی دین به این مسجد، خود شاهدی بر قداست این مکان است.