
جهان اسلام در غیبت صغری
غیبت صغری یکی از مهمترین زمان های تاریخ اسلام برای تمامی شیعیان، مخصوصا شیعیانی که در زمان غیبت کبری زندگی میکنند است. زیرا دوران غیبت صغری، حلقه وصل حضور امام و غیبت امام است.
مقالات مرتبط:
3 ویژگی فضای جهان اسلام قبل از غیبت صغری
غیبت صغری (وضعیت سیاسی امنیتی)
در زمان غیبت صغری، امام معصوم علیه السلام نه کاملا حاضر هستند تا تمامی مردم بتوانند از وجود ایشان به طور کامل استفاده کنند ونه به طور کامل غائب هستند! و اینگونه نیست که ارتباط ظاهری مردم و شیعیان با امامشان به طور کامل قطع شده باشد.
بلکه امام علیه السلام توسط اشخاص معینی، ارتباط نسبتا محدودی را با شیعیان داشتند و مردم و شیعیان از طریق این افراد میتوانستند با امامشان ارتباط داشته باشند.
لذا اوضاع اجتماعی و فرهنگی و سیاسی جهان اسلام در زمان غیبت صغری و اتفاقاتی که در آن زمان رخ داده است، دارای اهمیت بسیار است.
اوضاع جهان اسلام در زمان غیبت صغری را میتوان در 3 عنوان بررسی کرد.
خلفای بنی عباس ونحوه رفتار آنها در این برهه تاریخی.
رویداد های سیاسی مهم در این برهه زمانی.
نحوه تعامل شیعیان با خلفای عباسی و بالعکس.
در عصر غيبت صغری، شش تن از خلفاى عبّاسى، حكومت كردهاند كه دوران برخى، كوتاه و دوران برخى از آنها طولانى بوده است.
معتمد در امور سياسى و نظامى، دخالتى نداشت و تنها نام خليفه را يدك مىكشيد. فرماندهى سپاه و امور سياسى در اختيار برادر و ولىعهد او (ابو العبّاس الموفّق) بود.
در دوره طولانى خلافت معتمد عبّاسى، حوادث سياسى خطرناكى، حكومت عبّاسى را تهديد نمود كه يكى از آنها، قيام زنگيان (بردگان سياهپوست) نواحى بصره و خوزستان بود كه رهبرشان خود را از علويان معرّفى مىكرد. اين شورش كه پانزده سال طول كشيد، مشکلات بسيارى برای حكومت عبّاسى ایجاد كرد.[1]
مشكل ديگر حكومت معتمد، استقلال طلبان بودند كه در نواحى مختلف سرزمينهاى اسلامى شورش می کردند و از همه مشكلسازتر، يعقوب ليث صفّار در سيستان ايران بود كه حكومت بنی عباس را تا مرز نابودى پيش برد.[2]
در سالهاى آخر زندگى معتمد، قرمطيان- كه شاخهاى تندرو از مذهب اسماعيليّه بودند- فعّاليت خود را در كوفه آغاز و تا مدّتها حكومت را به خود مشغول كردند.
سرانجام معتمد عبّاسى در اثر زيادهروى در شراب خوردن به درک واصل شد. دوران حكومت او، همزمان با دو نائب نخستِ امام دوازدهم عليه السلام بود.[3]
او فرزند ابو العبّاس موفّق، ولىعهد معتمد بود. ابو العباس در زمان معتمد، قدرت را در اختيار داشت؛ ولى يكسال قبل از معتمد، از دنيا رفت. پس از مرگ معتمد، فزند ابوالعباس (یعنی: معتضد عباسی) به حکومت رسید.
حكومت او را مىتوان اوج قدرت خلافت عبّاسى در غيبت صغری دانست؛ چرا كه او با هدف توانبخشى به خلافت و استحكام هيبت آن، همان شيوه پدرش (ابو العبّاس موفّق) را در جنگها و كارهاى ادارى ادامه داد.
اما اقدامات او عليه قرمطيان، به نتيجه قطعى نرسيد و آنان توانستند در نواحى بحرين و شام نيز نفوذ كنند. او همچنين درگيرىهايى با خوارج و بازماندگان زنگيان داشت.[4]
معتضد، مردى خشن، جدّى و در برخورد با عاملان حكومتى و مخالفان، سختگير بود، چنان كه مسعودى، نمونههايى از اعمال سختگيرانه وى را ذكر كرده است. به گفته او، معتضد ابتدا نسبت به علويان نيز سختگير بود؛ ولى پس از ديدارش با حضرت علی عليه السلام در رؤيا، روش مدارا و مسالمتآميزى را در پيش گرفت و حتّى با علويان زيدى طبرستان، روابطى دوستانه داشت.[5]
او در دوران كوتاه حكومتش، با مخالفان سياسى- يعنى شورشيان محلّى و امارتهاى جدايىطلب- درگيرىهاى بسيار داشت. مخصوصا براى مقابله با قرامطه در كوفه و عراق، اموال فراوانى صرف كرد. با اين حال، كار قرمطيان بالا گرفت.
از دوره او، خلافت عبّاسى مجدّداً دچار ضعف و ناتوانى شد، با اين تفاوت كه اين بار، افراد نفوذ کننده در دربار، فقط ترکان نبودند، بلكه وزيران عرب و همچنین زنان درباری بودند. [6]
مقتدر در سيزده سالگى به خلافت رسيد و طولانىترين حكومت را در عصر غيبت صغری داشت؛ امّا اين مدّت طولانى، دليل بر اقتدار او نيست؛ چرا كه او قدرتى در اداره امور نداشت.
درباريان او را به خوشگذرانى سرگرم كرده و خود تصميم گيرنده امور شده بودند. دخالت زنان دربارى در اين دوره، به اوج رسيد و سپاهيان نيز نافرمانى مىكردند.
مقام وزارت، تبدیل به عرصه رقابت چند خاندان با نفوذ سياسى از جمله بنى فرات گرديد. در انتخاب وزيران و مقامات دربارى، رشوه دادن و چاپلوسی، بيشترين تأثير را داشت. قرار گرفتن سيزده نفر به عنوان وزیر در دوره خلافت او، حاكى از ضعف و ناتوانى سياسى دولت در اين دوره است.[7]
در همين دوره، فاطميان اسماعيلىمذهب در شمال افريقا به قدرت رسيدند و تلاش خود را براى تصاحب قلمرو عبّاسيان در مصر و سپس عراق با حملات دريايى آغاز كردند.
بيست و پنج سال حكومت «مقتدر عباسی» با شورش سپاهيان و قتل وى پايان يافت. دوره حكومت او همزمان با نيابت حسين بن روح نوبختى، سومين نائب خاصّ امام دوازدهم بود.[8]
با وجود نيرومندى و صلابت قاهر، به سبب بىرحمىاش نسبت به درباريان، بركنار و كور و زندانى شد. او پس از سيزده سال در لباس گدايان از زندان گريخت و در خرابهاى مرد.[9]
احمد بن مقتدر، چون به حكومت رسيد، براى كوتاه كردن دست درباريان و وزيران، طرحى جديد ريخت و مقام امير الامرايى را اختراع كرد كه بالاترين مقام ادارى در دربار عبّاسى و بعد از خلافت، مقام دوم به شمار مىرفت؛ امّا اين جايگاه سياسى و ادارى نيز عرصهاى براى رقابت و كشاكش ميان امرا و درباريان گرديد و خواسته خليفه در مهار قدرت درباريان، نه تنها محقّق نشد؛ بلكه ضعف بيشتر خليفه را به همراه آورد.
درگيرىهاى اميران و سپاهيان و وزيران براى دستيابى به منصب امير الامرايى در زمان خليفة الراضى، به نهايت خود رسيد و در اين ميان، خليفه عبّاسى براى سامان دادن به اوضاع و ساكت كردن مدّعيان امارت، به صاحبمنصبان مختلف مانند ابن رائق و حمدانىها و بريدىها و فرماندهان ترك، متوسّل مى شد و اختيار و اقتدارى از خود نداشت.
خاندان عبّاسى كه در اين شرايط سياسى، به نهايتِ ضعف و ناتوانى خود دچار شده بودند، سرانجام با آمدن معز الدوله ديلمى به بغداد و سيطره وى بر اين شهر و واگذاری مقام امير الامرايى به وى در زمان مستكفى (333- 334 ق)، پس از يك قرن سلطه، به حاشيه رانده شدند و كار حكومت يكسره در دست آل بویه قرار گرفت.[10]
در نيمه اوّل قرن سوم هجرى، برخى رويدادهاى سياسى در قالب قيام عليه حكومت عبّاسى خودنمايى كرد.
اين حركتهاى سياسى را مىتوان حاكى از ضعف حكومت مركزى و تشتّت سياسى در جهان اسلام شمرد كه گاه به تجزيه و جدايىهاى سياسى نيز مىانجاميد.
شورشها عليه عبّاسيان، سابقهاى ديرينه دارد و به سالهاى نخست حاكميت اين خاندان باز مىگردد؛ امّا از حركتهاى نزديك به غيبت صغرای امام دوازدهم، بايد به نهضتهاى ايرانى در زمان معتصم اشاره كرد. قيام بابك خُرَّمدین با نمودى دينى و هدفى سياسى، خطرناكترين حركتى بود كه عبّاسيان را تهديد كرد و از دوره مأمون تا زمان معتصم، آنان را به خود مشغول داشت. معتصم پس از براندازى بابك، حركتى مشابه آن را در طبرستان به سركردگى مازيار بن قارن (امير خاندان قارنى) سركوب كرد.[11]
در آستانه غيبت صغری، شورشی در نواحى جنوبى عراق و خوزستان رخ داد كه براى مدّتى دولت عبّاسى را به خود مشغول نمود.
اين حركت توسّط شخصى به نام على بن محمّد، رهبرى مى شد كه هوادارانش را عموماً سياهپوستان و بردگان اين نواحى- كه از كشور زنگبار در افريقا آورده مىشدند- تشكيل مىدادند. از اين رو، به «قيام زنگيان» شهرت يافت.
موفّق عباسی برادر و ولی عهد معتمد عباسی بود، چندين سال در نبرد با زنگيان تلاش كرد و در نهايت با مرگ رهبر آنها اين حركت نيز باز ايستاد.[12]
از شورش های نزديك به عصر غيبت صغری، بايد نخست از قيام محمّد بن قاسم زيدى نام برد كه در سال 219 قمرى در طالقان، حركتى را آغاز و شمار زيادى از خراسانيان را به خود جلب كرد؛ امّا به دست سپاهيان معتصم دستگير و در زندان سامرّا در زمان متوكّل در گذشت.
مذهب زيديّه در زمان مستعين (م 252 ق) نيز به حركتهاى متعدّدى عليه حكومت دست زدند كه شايد مهم ترین آنها، شورش يحيى بن عمر در كوفه بود.
قيام او، رابطهاى مستقيم با بهبود اوضاع مادّى داشت. او به «الرضا من آل محمّد» دعوت مىكرد؛ امّا حركت او پيروز نشد و خودش در جنگ با فرمانده عبّاسى كشته شد.
البتّه قيام حسن بن زيد علوى در سال 254 ق، در طبرستان به نتيجه رسيد و منجر به برپايى امارت علويان در اين ديار شد كه حدود 70 سال برپا بود. [13]
علاوه بر زيديان، يكى ديگر از گروههاى دينى- سياسى كه حركتهايى را عليه دولت عبّاسى دنبال مىكردند، مذهب اسماعيلیه بودند.
آنان بعد از شهادت امام صادق عليه السلام، اقدامات خود را به صورت دعوت پنهانى و با كمك مبلّغان ناشناسى كه به نقاط مختلف جهان اسلام گسيل مىداشتند، عملى ساختند. دعوت سرّى آنان، به قدرى پيچيده بود كه هنوز پس از مطالعات گسترده، به درستى نام و نشان امامان و رهبران و داعيان ايشان در اين دوره دانسته نيست.
اسماعيليان به همين گونه توانستند حركتى را هدايت كنند كه در نهايت در سال 296 هجرى به قيامى در تونس در شمال افريقا و برپايى اوّلين حكومت رسمى اسماعيليه (فاطميان) انجاميد.
اين شورش كه به حمدان بن اشعث قرمط منسوب است، در زمان معتمد و به سال 261 هجرى در سواد عراق آغاز شد و دامنه آن به شام و بحرين نيز رسيد.
اگر چه شورش آغازين قرمطيان از كوفه بود، ولى چون در عراق ناكام ماندند، به شام روى آوردند و فعّاليتهاى گسترده نظامى خود عليه حكومت را در آن جا دنبال كردند.
در شام، زكرويه بن مهرويه فارسى به كمك فرزندانش تلاش فراوانى براى تثبيت قدرت خود به كار بست؛ ولى موفق نشد و همه به قتل رسيدند و بدين ترتيب، كار قرامطه شام به پايان رسيد.
امّا در بحرين، قرمطيان توانستند با هم دستی ابو سعيد جنابى، موقعيت برترى به دست آورند. ابو سعيد، پايه حكومت قرامطه را در اين منطقه نهاد و پسرش آن را به اوج رسانيد.
در زمان وى، نواحى «هجر» و «احسا» و «قطيف» نيز كه از توابع بحرين بودند، تحت نفوذ قرمطيان در آمدند. به نظر مىرسد كه در زمان جانشين او ابو طاهر سليمان، انحرافات شديدى در انديشه قرمطيان پديد آمد كه در غارتگرىها و كشتارهایشان نمايان گرديد.
او براى توسعه قلمرو و قدرت خود، به اهواز و بصره و كوفه هجوم برد و مكّه را نيز غارت كرد. با مرگ ابو طاهر، به سبب درگيرىهاى داخلى، قدرت قرمطيان بحرين افول كرد، هر چند كه تا نيمه قرن پنج، امارتهاى محلّى ضعيفى در منطقه داشتند.[14]
با شهادت امام يازدهم و آغاز دوران غيبت صغری، شيعيان با شرايط جديدى مواجه شدند. در كنار غیبت امام و ظهور مدّعيان امامت و نيابت، مشكلات و گرفتارىهاى ايجاد شده از سوى حكومت عبّاسى، شرايط را دشوار مىنمود.
مشكل اساسى شيعيان، تلاش حكومت براى يافتن جانشين امام يازدهم و نيز دستيابى به وكيلان امام دوازدهم بود كه عرصه را براى فعّاليت آنان، تنگتر و آنان را وادار به رعايت شديد تقيّه مىكرد.
گزارشهايى وجود دارند كه جاسوسان حكومت براى دستگيرى وكيلان امام، فعّاليت پنهانى داشتند و امام عليه السلام با آگاهى از اين امر، گاه ضمن صدور نامهاى به وكيلان خود، آنان را از دريافت وجوهات از مردم بر حذر مىداشت.[15]
همچنين در موردى ديگر، امام عليه السلام در نامهاى به يكى از وكيلان، شيعيان را از زيارت كاظمين پرهيز داد؛ زيرا عاملان حكومتى در صدد دستگيرى شيعيان بر آمده بودند.[16]
بدين ترتيب، وكيلان و بزرگان شيعه نه تنها براى حفظ جان خود و شيعيان ناچار به رعايت تقيّه بودند، بلكه براى پنهان داشتن وجود فرزندى براى امام عسكرى عليه السلام نيز باید تلاش مىكردند.
اقدامات حكومت عبّاسى براى يافتن اين فرزند از زمانى شروع شد كه امام عسكرى عليه السلام در بستر بيمارى بود. طبيبان و نگهبانان دربارى به خانه امام عليه السلام رفت و آمد داشتند و عاملان حكومتى، مراقب همه چيز و همه كس بودند.
پس از شهادت امام عليه السلام به دستور معتمد عباسی خانه ايشان به دقّت بررسى شد تا يقين كردند كه فرزندى از امام به جا نمانده است[17]، امّا آمدن گروهى از شيعيان قم به سامرّا- كه از شهادت امام عسكرى عليه السلام اطلاع نداشتند- سبب شد خليفه (معتمد) بار ديگر به جستجو براى يافتن فرزند امام و بازرسى مجدّد خانه ايشان دستور دهد كه اين بار نيز براى او نتيجهاى نداشت.[18]
به دنبال اين وقايع و در جهت رعايت تقيّه، عثمان بن سعيد عمرى (نائب اول امام دوازدهم) شهر سامرّا را به مقصد بغداد ترك كرد و از اين پس، نائبان امام عليه السلام در اين شهر به فعّاليت خود ادامه دادند؛ زيرا هم از دربار خلافت- كه تا اواخر خلافت معتمد در سامرّا بود- دور بودند و هم در شهر بزرگى مانند بغداد كمتر مورد توجّه قرار مىگرفتند.
از اين پس تا پايان حكومت معتمد، با توجّه به تلاشهاى نائبان و وكيلان امام و نيز به سبب گرفتارىهاى داخلى حكومت بنی عباس، مشكلات شيعيان كمتر بود. با اين حال، در نامه های امام عليه السلام و سخنان نائبان بر اصل تقيّه و حتّى پرهيز از بردن نام امام در محافل عمومى تأكيد مىشد.[19]
با آغاز خلافت معتضد (279- 289 ق)، وضعيت شيعيان دگرگون و دشوارتر شد. او مردىخشن و بىرحم بود و دوره حكومتش را دوره سركوب و تعقيب شيعيان دانستهاند و به تعبير شيخ طوسى، از شمشير او خون مىچكيد.[20]
عاملان عبّاسى، شيعيان را تحت نظر داشتند و محله ها و محافل آنها را به دقّت بازرسى مىكردند. در سال 282 هجرى به دستور خليفه (معتضد)، مراقبت هاى شديدى بر شيعيان كوفه اعمال شد؛ زيرا خبر رسيده بود كه علويان طبرستان، كمكهاى مالى براى شيعيان و علويان كوفه ارسال كردهاند. [21]
ظاهراً در اين دوره، على رغم رعايت تقيّه و تلاشهاى پنهانى شيعيان، حكومت نسبت به وجود فرزندى براى امام يازدهم مشكوك شده بود، چنان كه به دستور معتضد، جمعى از شيعيان و وكيلان امام را دستگير و زندانى كردند. او همچنين گروهى از سربازان خاصّ خود را مأمور كرد تا به سامرّا رفته، خانه سابق امام يازدهم را بازرسى كنند و هر كس را در آن جا يافتند، به قتل برسانند.[22]
يكى از مشكلات شيعيان در اين دوره كه موجبات سختگيرىهاى بيشتر حكومت را فراهم مىساخت، رويدادهاى سياسى و به طور خاص، قيامها بودند كه از سوى فرقههاى ديگر منسوب به شيعه برپا مىشدند و ناخواسته حكومت را به كلّ جامعه شيعه بدگمان مىكردند.
از اين موارد به طور خاص مىتوان به قرمطيان- كه شاخهاى از اسماعيليّه به شمار مىرفتند- اشاره كرد كه حركتهاى تندروانهاى در كوفه و عراق آغاز كرده بودند و به تدريج، دامنه آن به بحرين و سوريه نيز كشيده شد و اگر چه اقدامات آنان بر خلاف رويّه معمول سياسى شيعه بود، ولى گرفتارىهايى را براى شيعيان به همراه داشت.
از اين رو لازم بود تا موضع شيعيان در باره اين فرقهها و اقداماتشان روشن و اظهار گردد. شايد بيزارى امام مهدى عليه السلام در يكى از توقيعات خود از ابو الخطّاب و اصحاب و پيروان و عقايد او و نيز بيزارى از همنشينى با آنان، اشاره به همين افراطگرايى مذهبى باشد.[23]
عصر غیبت صغری (۲۶۰-۳۲۹ قمری)، دوره ارتباط شیعیان با امام زمان (عج) از طریق چهار نایب خاص بود.
این دوران با مشخصههای زیر همراه بود:
[1]تاریخ الطبری، ج9، ص474
[2]تاریخ الطبری، ج9، ص474
[3]مروج الذهب، ج4، ص270
[4]مروج الذهب، ج4، ص231
[5]مروج الذهب، ج4، ص271
[6]تاریخ طبری، ج10، ص88
[7]مروج الذهب، ج4، ص292
[8]مروج الذهب، ج4، ص292
[9]مروج الذهب، ج4، ص312
[10]الکامل فی التاریخ، ج5، ص138
[11]دولت عباسیان، ص170
[12]تاریخ سیاسی اسلام، ج2، ص186
[13]مقاتل الطالبیین، ص506
[14]تاریخ الطبری، ج10، ص23
[15]الکافی، ج1، ص525
[16]الکافی، ج1، ص525
[17]الکافی، ج1، ص505
[18]الغیبة طوسی، ص248
[19]کمال الدین، ص482
[20]الغیبة، ص296
[21]مروج الذهب، ج4، ص266
[22]الغیبة طوسی، ص248
[23]کمال الدین، ص485

در عصر غیبت امام زمان (عج)، برای رفع سردرگمی و حفظ ارتباط با معارف دین، ائمه اطهار شیعیان را به رجوع به عالمان دین توصیه کردند.
این علما که با اجتهاد، تقوا، و آگاهی از قرآن و روایات اهل بیت تربیت شدهاند، وظیفه دارند احکام شرعی و مسائل اعتقادی را به مردم بیاموزند و در نبود امام معصوم، حجت او بر مردم باشند.
چنانکه در روایات متعدد از امامان، رجوع به فقها و راویان حدیث بهعنوان راهی مشروع و ضروری برای هدایت دینی معرفی شده است.

نهاد وكالت در آغاز، ساختارى ساده و بسيط داشت؛ ولى پس از سال دويست هجرى و بويژه در دوره امام هادى عليه السلام و امام عسكرى عليه السلام، ساختارى منضبط و تشكيلاتى يافت.
امام عليه السلام در رأس هرم قرار داشت و نايب خاص، پس از ايشان قرار مىگرفت. در رده بعدى، وكلاى ارشد قرار داشتند كه منطقه بزرگى را (مثل منطقه شمال ايران از رى تا خراسان) تحت پوشش داشتند.

غیبت امام معصوم از چشم های شیعیان وپیروان ایشان، یکی از مهمترین اتفاقاتی است که اتفاق افتاده است. زیرا دیگر ارتباط ظاهری بین امام با شیعیان ومردم قطع شده است.
به همین خاطر یکی از کار هایی که امامان قبل از حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) انجام میدادند این بود که مردم را برای این غیبت آماده کنند تا مردم در زمان غیبت امام معصوم، گمراه نشوند.

غیبت صغری یکی از مهمترین زمان های تاریخ اسلام برای تمامی شیعیان، مخصوصا شیعیانی که در زمان غیبت کبری زندگی میکنند است. زیرا دوران غیبت صغری، حلقه وصل حضور امام و غیبت امام است.

در آستانه غیبت صغری در سال ۲۶۰ قمری، جهان اسلام با بحران سیاسی عمیقی روبرو بود. خلافت عباسی در بغداد به دلیل وابستگی به سپاهیان ترک و ضعف پی در پی خلفا، اقتدار مرکزی خود را از دست داده بود و حکومتهای محلی و نیمهمستقل متعددی در اقصی نقاط جهان اسلام—از طاهریان و صفاریان در شرق تا فاطمیان و حمدانیان در غرب—سر برآورده و یکپارچگی سیاسی خلافت را از هم گسسته بودند. در این شرایط پرآشوب، خلفای عباسی با احساس خطر از نفوذ معنوی اهلبیت(ع)، فشار و نظارت شدیدی را بر امامان شیعه، امام هادی و امام حسن عسکری(علیهما السلام)، اعمال کردند و آنان را در پایتخت (سامراء) تحت حصر و مراقبت قرار دادند. در پاسخ به این فضای خفقان، امامان شیعه با ایجاد «نهاد وکالت»، شبکهای منسجم از نمایندگان را سازماندهی کردند تا هم ارتباط با پیروان پراکنده در مناطق مختلف را حفظ کنند و هم جامعه شیعه را برای ورود به دوران دشوار غیبت آماده سازند.

تعداد روایاتی که از پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده است وبر امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دلالت دارند زیاد هستند. به همین خاطر به ذکر برخی از این روایات بسنده میکنیم.

مجموعه روایات اهل بیت علیهم السلام به روشنی دلالت بر امامت امام زمان (عج) دارد و این مسئله یکی از اصول اعتقادی شیعه است. اعتقاد به امامت امام زمان (عج) نه تنها به زندگی شیعه معنا و جهت میدهد، بلکه باعث تقویت امید به آینده و پیروزی حق بر باطل میشود.

یکی از مهمترین احادیثی که بر امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دلالت ارد، حدیث لوح است. این حدیث از مهمترین احادیث در بحث امامت است.
اولین نفری باشید که پیام خود را ثبت میکند